بارون بود . شلوغی خیابون بود و ترافیک ! تو نبودی اما من بودم . گرچه تنها و بی همراه !!
به یاد اون روزای با تو ، پیاده زدم به دل بارون و شلوغی و شب
بی ترس و واهمه مرور کردم هر چی خاطره که از بارون داشتیم . دلم تنگ شد ، تنگ گذشته های دورمون که الان شبیه خیال شده . دلتنگ شدم ، خیلی زیاد اما اینبار گریه نکردم . به جاش عکسای پروفایلت رو نگاه کردم . کنار بچه هات ، کنار همسرت ، شاد و سرزنده با لبخندی به لب و برقی توی چشمات .
هنوز هم از پس این همه سال بی تو بودن و بی تو موندن ، دوستت دارم . همونقدر بچگانه که کلاس سوم دبستان ، پشت نیمکتای چوبی و کهنه دبستان .
دلم مرور عکس هامونو میخواد .
درباره این سایت